دلخوشياي بي خودي
چند تا غروب ديگه مياي طلوع كنيم با همديگه ؟
يه فال حافظ بگيرم تا ببينم اون چي مي گه ؟
بايد يه جوري خودمو واسه تو آماده كنم
مي خوام برم دو بسته شمع نذر امامزاده كنم
چي كار كنم مي خوام برم نماز حاجت بخونم
يعني تا اوضا جور بشه منتظر تو بمونم ؟
راستي يه ساله تو خونه زخم زبون زياد شده
اسمنتو ديگه نمي گم واژه ي اون زياد شده
همش مي گن اون كه مي گفت ديوونته ، عاشقته
بميري ام سراعتو نمي گيره بگه چته
تو مي گي من چيكار كنم ، عجيب توي دوراهي ام
نه توي خشكي ام نه آب ، درست مث يه ماهي ام
يه ماهي خيلي كوچيك ، ميون آزادي و تور
كه دلخوشيش بيخوديه ، مث يه آرزوي دور
ببين روزا و لحظهها بدجوري اذيت مي كنن
آدما درباره ي تو يه جوري صحبت مي كنن
مي گن كه بعد اين همه عاقل شم و رهات كنم
مي گن تو قلبمي ولي ، بايد يه جور جدات كنم
خب مي دوني گوش نمي دم به پند و حرفاي كسي
ولي تو چي بايد تا كي به داد دردم نرسي ؟
تحملم حدي داره ، اونم ديگه تموم شده
عمرمو زندگيم چي حيفف ، چه قدر برات حروم شده
ديشب نشستم تا سحر ، ديدم اونا بد نمي گن
به جاي صبر و طاقتم ، چه كار كردي واسه من ؟
نه رفتي و نه اومدي ، نه عشقي و نه ديدني
نه حتي از جانب تو ، حرف به هم رسيدني
اون دوره ها تموم شده ، دوره ي مثل گل ياس
خودت عجب قد كشيدي ، منو شكستي ناسپاس
چقدر بده اونكه اومد اول گل دادن من
مي خواد با يه تبر بشه باعث افتادن من
تو همينو دلت مي خواس ، حالا ديدي شكستنو ؟
چرا مي خواستي بشكني رؤياهاي ترد منو ؟
درسته دنيا بي وفاس ، اما بدون خدا داره
كلي مجازات واسه ي آدم بي وفا داره
اگر كه راست گفته باشن آدماي دور و برم
دلم مي خواد برم يه جا ، لحظه ي مرگو بخرم
شنيدن حرفاي ديگه داره ديوونم مي كنه
آدم آخه براي كي ؟ انقد دل بسوزونه
علتشو نفهميدم مي خواستي عاشقت بشم
بعدش كه مطمئن شدي هرگز ديگه نياي پيشم
از همون اولم آره يه كم عجيب غريب بودي
تو ماجراي تلخ من يه وسوسه يه سيب بودي
تو اومدي دلم رو از راهي كه داشت به در كني
بعدش بذاري بري و بدون اون سفر كني
من ديوونه رو بگو ، منتظر توأم هنوز
حقمه كه بهم بگن بازم بشين بازم بسوز
رنگين كمون زيباس ولي تو حسرت يه رنگيه
دلت رو بسپر دس كوه ، چون جنس اونم سنگيه
من اينو اقرار مي كنم تا خواستي آزارم دادي
اما اينم بهت مي گم از چشاي من افتادي
ديگه اگه خورجين تو پر از گل و نامه باشه
اگه تو فكرت واسه بعد ، هزارتا برنامه باشه
اگه مث اون اولا خوب بشي و با حوصله
نمي شنوي كه من ديگه به پرسشت بگم بله
تو اين دو سال يا بد بودي يا خشن و مريض بودي
تو اوج اذيتم ولي ، باز برام عزيز بودي
اما حالا تصميممو گرفتم و ، سخته برام
نوشتنش سخته ، ولي ديگه شما رو نمي خوام
خدا كمك مي كنه كه يه جور فراموشت كنم
من قطره قطره آب مي شم تا تو رو خاموشت كنم
عكسا و يادگاريات نه اونا رو پس نمي دم
ديگه برام تجربه شد دلو به هيچ كس نمي دم
مي شينم و با رؤياهام يه وقتا خلوت مي كنم
دلم گرفت به عروسك ، گاهي محبت مي كنم
اون حرفامو گوش مي كنه تو هر زمون و فرصتي
بدون هيچ توقعي ، بدون هيچ خيانتي
خب ديگه حرفي ندارم هيچي به جز خداحافظي
اونم بذار پاي يه جور ، رسم قديم كاغذي
كسي كه تا قيامتم هرگز نمي بخشه تو رو
انقد نشستي تا خودش آخر بهت بگه بذو
بسيتم مرداد وسط تابستون يه سال گرم
هيچي تو قلبت نداري ، حتي يه كم حيا و شرم
|