اهورا

        مريم حيدرزاده

<<.::.Ahoura.::.>>                                        <<.::.Ahoura.::.>>                                       <<.::.Ahoura.::.>>

 

فانوس مشکی

توي دنيايي كه قلبا ، هر كدون يه جا اسيرن
كاش به فكر اونا باشيم كه از اين زمونه سيرن
 اونا كه تو عصر آهن ، تشنه ي يه جرعه يادن
كاش كه دست كم نگيريم ، اينجور آدما زيادن
 نذاريم كه تو چشاشون ، بشينه دونه ي اشكي
اونا فانوسن و خاموش ، آره فانوساي مشكي
 دنياشون شايد يه شهره ، خالي از قهر و دو رنگي
توي سينشون يه قلبه جاي اين دلاي سنگي
چهرشون شايد به ظاهر مث ديگران نباشه
اما نور مهربوني ، توي شهرمون مي پاشه
غم چشماشون عجيبه ، توي خاطرا مي مونه
 ما ازش خبر نداريم ، چيزي رو كه اون مي دونه
 توي اين عصر پر از درد، خيلي آدما يه دنيان
خيليا تو جمع دنيا ، بي قرار و تك و تنهان
 زير سايه ي سلامت ، هواشونو داشته باشيم
 توي جمع بي قرارا ، عطر خوشبختي بپاشيم
به بهونه ي زمونه ، نذاريم كه برن از ياد
 بذاريم زنده بمونن ، مث عشق پاك فرهاد
قصه ي فانوس مشكي ، صحبت ديروز و فرداس
قصه شون مال حالا نيست ، از حالا تا ته دنياس
نمي گم با اين ترانه ، گل كنه محبتامون
 جايي رو بايد بگيرن ، هميشه تو فرصتامون
 اين ترانه يه اشارس به دلاي خواب و بيدار
كه به ياد اونا باشيم همه به اميد ديدار
غم تنهايي رو بايد از نگاهشون بخونيم
 خدا خيلي مهربونه ، اگه ما بنده ي اونيم